معنی گاو ماده جوان

لغت نامه دهخدا

گاو ماده

گاو ماده. [وِ دَ / دِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گاو شیرده. ماده گاو: ماریه، گوساله ٔ ماده ٔ سپیدرنگ و گاو ماده با بچه ٔ سپید تابان بدن. مریه، گاو ماده با بچه ٔ سپید تابان رنگ. (منتهی الارب). زهرآء و ازهر؛ گاو ماده ٔ دشتی. قفخه؛ گاو ماده ٔ گشن خواه. (منتهی الارب). رجوع به گاو شود.


ماده

ماده. [دَ / دِ] (ص اِ) مقابل نر. (آنندراج). مؤنث و هر حیوانی که دارای آلات تأنیث باشد و بزاید. ج، مادگان. (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ مرکزی، به کسر دال [دِ]. پهلوی، «ماتک » (مؤنث). کردی، «مادک » (گاومیش ماده). کردی دخیل، «ماده » (مؤنث)... مقابل نر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). جانوری که فرزند آورد یا تخم کند. انثی. مقابل نر:
ماده گفتا هیچ شرمت نیست ویک
چون سبکساری نه بد دانی نه نیک.
رودکی.
همان ماده آهنگ بهرام کرد
بغرید و چنگش به اندام کرد.
فردوسی.
صد اشتر همه ماده و سرخ موی
صد استر همه بارکش راهجوی.
فردوسی.
کدام آهو افکنده خواهی به تیر
که ماده جوان است و همتاش پیر.
فردوسی.
اکنون جهان چنان شود از عدل و داد او
کاهو بره مثل مکد از ماده شیر، شیر.
فرخی.
بایتگین... با خویشتن صد و سی تن طاووس آورده بود نر و ماده. (تاریخ بیهقی). فرمود مراتا از آن طاووسان چند نر و ماده با خویشتن آرم. (تاریخ بیهقی). پنج پیل می آوردند سه نر و دو ماده. نرهابا برگستوانهای دیبا... و مادگان با مهدهای زر و کمرها و ساختهای مرصع به جواهر. (تاریخ بیهقی ادیب ص 524). آورده اند که شیری ماده با دو بچه در بیشه ای وطن داشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 335). نر گفت تابستان است و در دشت علف فراخ، این دانه نگاه داریم تا زمستان... ماده هم بر این اتفاق کرد... نر غایب بود چون باز رسید دانه اندکتر دید... ماده هرچند گفت نخورده ام سودنداشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 378). ماده چون آن بدید اضطراب کرد. (کلیله و دمنه).
یکی دبه درافکندی بزیر پای اشترمان
یکی برچهره مالیدی مهار ماده ٔ ما را.
عمعق (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گر ز مردی دم زنم ای شیرمردان بشنوید
زانکه چون خرگوش گاهی ماده و گاهی نرم.
خاقانی.
بانو کند شکار ملوک ارچه مرد نیست
آری که باز ماده به آید گه شکار.
خاقانی.
شاهان چه زن چه مرد در ایام مملکت
شیران چه نر چه ماده بهنگام کارزار.
خاقانی.
گه ماده و گه نری چه باشد
گر مرد رهی نه چون زغن باش.
عطار.
ترکیبها:
- ماده آهو. ماده استر. ماده بز. ماده بوم. ماده پلنگ. ماده پیل. ماده خر. ماده خرگوش. ماده خوک. ماده سگ. ماده سوسمار. ماده شتر. ماده شیر. ماده گاو. ماده گاومیش. ماده گوزن. ماده مرال. ماده میش.... رجوع به جزء دوم هریک از این کلمه ها شود.
|| انسانی که فرزند آورد. زن. مؤنث. مقابل نر. ج، مادگان:
هرآن کریم که فرزند او بلاده بود
شگفت باشد و آن از گناه ماده بود.
رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 455).
چو فرزند باشد به آئین و فر
گرامی بدل بر چه ماده چه نر.
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 68).
بد از من که هرگز مبادم نشان
که ماده شد از تخم نرّه کیان.
فردوسی (شاهنامه ایضاً).
یکیت گوید کاین خلق بی شمار همه
ز روزگار بزاید ز ماده ای و نری.
ناصرخسرو (دیوان ص 485).
صبابرقع گشاده مادگان را
صلا در داده کارافتادگان را.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 126).
مادگان در کده کدو نامند
خامشان پخته، پخته شان خام اند.
(نظامی هفت پیکر چ وحید ص 192)
|| این کلمه گاه به اشیاء و جمادات و ستارگان نیز اطلاق شود:
مهر بهتر ز ماه لیک به لفظ
ماده آمد یکی و دیگر نر.
سنائی.
دیده ٔ هفت نهانخانه ٔ چرخ
که در آن خانه چه ماده چه نر است.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 846).
نر ماده اند چون پره ٔ قفل از آن مقیم
می بند زاید از عمل ناصوابشان.
خاقانی.
|| پرده ای است در موسیقی:
پرده ٔ راست زند نارو بر شاخ چنار
پرده ٔ ماده زند قمری بر نارونا.
منوچهری.
پس علی الرسم به هر پرده، چون پرده ٔ ماده و پرده ٔ عراق و پرده ٔ عشیرا... بجای آرم. (قابوسنامه).

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

ماده گاو

Kuh (f), Rind (n)

فرهنگ عمید

جوان

آن‌که یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، بُرنا،
[مجاز] کم‌تجربه،
[قدیمی، مجاز] مساعد و موافق: بخت جوان،

ترکی به فارسی

ماده

ماده

تعبیر خواب

گاو

دیدن ماده گاو درخواب بر شش وجه است.
اول: فرمانروائی.
دوم: مال.
سوم: بزرگی.
چهارم: ریاست.
پنجم: سال نیکو.
ششم: منفعت بسیار.
- امام جعفر صادق علیه السلام

کشتن گاو: کسب در آمد
دیدن آن: نیکبختی در تجارت
گاوچرانی: مشکلات
گاو چاق: خوشبختی نزدیک
گاو لاغر: قیمت بالا
گوشت گاو: روابط حسنه با اطرافیان
- لوک اویتنهاو

اگر ماده گاو لاغر بیند به خلاف این است و گوشت گاو ماده دیدن، دلیل مال است و پوست او، دلیل برمیراث است. اگر دید ماده گاوی را دوشید و شیر آن راخورد، دلیل که مال او زیاده شود. اگر این خواب را بنده بیند، آزاد شود، اگر ذلیلی بیند عزیز شود. اگر گاو را آبستن بیند، دلیل امیدواری است. اگر بیند گاوی فربه بخرید، دلیل که زنی توانگر بخواهد. اگر بیندماده گاوی بخرید وبااو سخن گفت، دلیل که عیش زندگانی بر وی فراخ شود. اگر دید با مداه گاو جنگ نمود و او را بگزید، دلیل که با زنش خیانت کند. اگر بیندماده گاوی در خانه او آمد دلیل است بر مال و نعمت. - محمد بن سیرین

گویش مازندرانی

ماده گو

گاو ماده

معادل ابجد

گاو ماده جوان

137

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری